|
|
خبرت هست که بی روی تو، آرامم نیست؟ چهارشنبه 93/1/20
آنقدر عجله داشتم که حواسم به چیزی نبود. نه به مدل آینه های ماشین. نه آویز جلوی شیشه. نگاهم تنها به گوشی بود و ساعت. پیاده که شدم، داشتم توی کیفم دنبال پول می گشتم. دستم را دراز کردم به طرف راننده. داشت دنبال پول خرد می گشت. این طرف ترش را نگاه کردم. نگاهم افتاد به چشمهایی. انگار هیچکس نبود و تنها چشمان او. چشمانی آشنا و دیگر هیچ ...
|